اما بدون شک نقطهی قوت اصلی فیلمنامه دیالوگهای بی نظیر فیلم است. کل فیلم در صحبت های کمیسر و نویسنده خلاصه میشود ولی همین دو شخصیت چنان دیالوگهای قویی دارند که به جرات میتوان آن را یکی از تاثیر گذارترین فیلمنامههای دهه نود دانست.
ستون سوم، فضا و لوکیشن فیلم است. کل فیلم در یک پاسگاه پلیس کذایی میگذرد که در ناکجا آبادی قرار دارد که انگار مستقل از کل دنیاست. شبی تاریک که سراسرش بارانی سیل آسا و دیوانه کننده در حال باریدن است. رعد و برقهایی که هر لحظه شدیدتر میشوند و سقفی که دائما در حال چکه کردن است. محیط فیلم آنچنان زنده به نظر میرسد که تقریبا نیازی به موسیقی متن در فیلم احساس نمیشود. این فضا با استفاده از صداهایی که گاها شنیده میشوند هم تاثیر گذارتر شده است. صداهایی که کارگردان با استفاده از خلاقیت خود در لحظاتی که شخصیت اصلی فیلم به واقعیت وحشتناک در حال وقوع در اطرافش پی میبرد بر روی کلوزاپهای سریع فیلم گذاشته است تا بار سنگین فضای حاکم را هرچه بیشتر سنگینتر بکند.
و در نهایت ستون چهارم، خلق چنین فضایی و خوانش چنین دیالوگهایی به همراه منتقل کردن احساسات شخصیتهای فیلم کار بسیار دشواریست که «ژرار دپاردیو و رومن پولانسکی» به خوبی از عهدهی آن بر آمدهاند. «دپاردیو» در نقش نویسندهای که خودش را گم کرده است چنان تاثیر گذار ظاهر می شود که به کل از یاد می برید که در حال تماشای فیلم هستید. «رومن پولانسکی» هم که به خواهش کارگردان در این نقش ظاهر شده است یکی از بهترین کمیسرهای تاریخ سینما را در این فیلم خلق کرده است. شخصیتی که در کل فیلم حاکم بلامنازع تصاویر فیلم است.
در فیلم با انسانی روبه رو هستیم که در اوج شهرت به سر میبرد ولی مشکلی بزرگ دارد. او خودش را گم کرده است و در این پوچی تصمیم به خودکوشی میگیرد. او فردی است که زندگی نامهاش را تغییر داده است تا هر چه بیشتر از گذشتهاش دور شود. افرادی را که میشناخته دیگر به خاطر نمیآورد چون چنان خود را غرق در تنهایی کرده است که حتی قیافهی خودش را هم فراموش کرده است. او تنها را فرار از این تنهایی را در نوشتن پیدا کرده است. به گونهای که خودش در جایی میگوید که « انسان ها برای این نمینویسن که دوست دارن بنویسن، برای این مینویسن چون کاری دیگهای برای انجام دادن ندارن». اما بعد از مدتی متوجه میشود حتی دنیاهایی که برای خودش خلق کرده هم نمیتواند او را از این تنهایی نجات دهد. به همین دلیل دست به خودکشی میزند و در ناکجا آبادی مجبور میشود تا با برگشتن به گذشتهی فراموش شدهاش خودش را دوباره پیدا کند و زمانی که بلاخره خود را پیدا میکند و معنی زندگی را میفهمد چیزی جز افسوس از عملی که انجام داده است برایش باقی نمیماند. او در آخرین لحظات تلاش میکند تا احساسش را به زنی که دوستش دارد ابراز کند ولی دیگر آنقدر از زندگی دور شده است که صدایش قدرت عبور از خطوط تلفن را هم ندارد. «تورناتوره» با نگاهی هر چند خیالی ولی دقیق و موشکافانه به بررسی اصلیترین علت خودکشی یعنی تنهایی میپردازد. تنهایی نه از جنبهی فیزیکی بلکه تنهایی خود خواسته در حضور دیگران که برخی، حتی افراد سرشناس برای خود انتخاب میکنند.
:: موضوعات مرتبط:
نقد و بررسی ,
,
:: برچسبها:
نقد فیلم ,
فیلم تشریفات محض ,
A Pure Formality ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0